چرا اکثر افراد ناتوانمندی هایشان را توسعه می دهند؟
مقدمه
همانطور که گفتیم اکثر افرادیکه در زندگی خود ، معمولا اتفاقات و رخدادها و افراد منفی را جذب می کنند ، دلایل بسیار مختلف و متنوعی دارند ولی کسانیکه از یک جایی به بعد ،دیگر همین طور پشت سر هم اتفاقات منفی و افراد منفی تر را جذب می نمایند، بنا به یکی از دلیل های مهمی است که دانشمندان آنرا ناتوانی آموخته شده می نامند.
این واژه یکی از پررمز و رازترین واژه های قانون جذب و روانشناسی ، می باشد.زیرا با شنیدن آن اکثرا آدما این سئوال را می پرسند که استاد مگر میشه کسی برود و ناتوانی را بیاموزد؟
متاسفانه باید پاسخ بدهیم بله !
همانطور که قبلا به تکرار یادآور شده بودیم که افراد معمولا جذب های زندگی اشان را بشکل غیر ارادی و غیر تعمدی انجام می دهند ، این هم یکی از دلایل همان جذب های غیر ارادی اشان می باشد.یعنی قبل از آنکه فرد جذب منفی خود را بصورت غیر ارادی انجام بدهید ، اتفاقات زیادی افتاده است که نتیجه آن اتفاقات ،شده ، این جذب های منفی غیر ارادی .یکی از آن اتفاقات غیر ارادی ، همین واژه “ناتوانی آموخته شده” است.
داستان جذاب تربیت فیل های سیرک
شاید شما هم داستان چگونگی تربیت بچه فیل ها در هند را شنیده اید.
این داستان بقدری جذاب و جالب است که مشاهده این منظره توسط جهانگردان ،یکی از جاذبه های گردشگری در کشور هندوستان شده است.زیرا جهانگردان با دیدن فیل هایی که ، فقط یک پای آنها با یک طناب یا زنجیر بسیار ضعیف (نسبت به قدرت فیل ) به زمین وصل شده اند و فیل ها ، هم هرگز از آن محلی که توسط آن طناب مهار شده اند ، فرار نمی کنند!
این سئوال و پرسش بسیاری از مشاهده گران این صحنه بوده است .که واقعا چرا ؟
چرا فیلی که می تواند با یک حرکت کوچک این طناب و این میخ را از جا بکند ، چرا این کار را هیچوقت انجام نمی دهد.و این موضوع اپیدمی همه فیل های کشور هندوستان شده است.
اگر شما هم مثل من مایلید که بدانید ،داستان از چه قرار؟ با من همراه باشید.
در مراحل تربیت بچه فیل ها …
این بچه فیل ها از همان بچگی ،یعنی زمانیکه که هنوز نفهمیدند که این ها فیل هستند و فیلها چه قدرتی دارند، به درختی بسته می شوند. در این شرایط هر چقدر که بچه فیل تلاش می کند خودش را رها بکند و از آنجایی که آنقدر قوی نیست نمی تواند طناب را پاره بکند و خودش را رها کند.بعد از چندین بار تلاش کردن و نتوانستن،فیل شرایط را می پذیرد و باور می کند که نمی تواند طناب را پاره بکند.
بعد ها که فیل به اندازه کافی بزرگ و قوی می شود،حتی سعی نمی کند که طناب را پاره کند در حالی که با یک فشار می تواند این کار را انجام بدهد.فیل قبلا شرایط را پذیرفته بود و بر این باور رسیده است که نمی تواند به تنهایی طناب را پاره بکند.بنابراین هرگز سعی و تلاش نمی کند چون فکر می کند آزادی و پاره کردن طناب یک امر غیر ممکن است!
اگر به این داستان به خوبی نگاه بکنیم،متوجه می شویم که در برخی از جنبه های زندگی ما نیز همان رفتار فیل را انجام می دهیم و برخی از مشکلات را به عنوان اصل پذیرفته ایم و فکر می کنیم که نمی توانیم آنها را از بین ببریم!
مارتین سلیگمن و " ناتوانی آموخته شده "
نظریه درماندگی آموخته شده برای اولین بار توسط مارتین سلیگمن مطرح شد.
آقای سلیگمن برای تحقیق خود از تعدادی سگ استفاده کرده بودند.
در اینجا فرض کنید سه سگ انتخاب شده بودند.
یک سگ برای کنترل آزمایش و دو سگ دیگر برای اجرای آزمایش.
برای سگ اول اینطور برنامه ریزی شده بود که اگر به طرف دیگر جعبه میپرید یا کلید قرمز را میزد، شوک قطع میشد.
بنابراین این سگ هرگاه با شوک مواجه میشد، خود را نجات میداد.
برای سگ دوم اما آزمایش به شکلی دیگر طراحی شده بود.
سگ دوم بعد از شوک، به طرف دیگر پرید اما طرف دیگر هم به او شوک وارد شد و حتی با زدن کلید قرمز شوک قطع نمیشد.
بعد از مدتی حتی با وجود اینکه در طرف دیگر شوک قطع شده بود، سگ هیچ تلاشی برای پریدن از به آن طرف نمیکرد. چون گمان میکرد با پریدن به طرف دیگر هم به او شوک وارد خواهد شد.
بنابراین حتی با وجود شوک دادن، روی زمین میخوابید و این شوک را تحمل میکرد. این سگ دیگر هیچ تلاشی از جمله پریدن، دم تکان دادن و واق واق انجام نمیداد. سلیگمن نام این حالت را «درماندگی آموخته شده» گذاشت.
سگها پس از تجربه صدمه کنترل ناپذیر، انگیزه پاسخ دادن را از دست دادند و جای آن را افسردگی و اضطراب گرفت.
عواقب ناتوانی آموخته شده چیست ؟
تبعات درماندگی آموخته شده در جامعه و زندگی های ما شاید واضح نباشد ولی بسیاری از مشکلاتی که ما تجربه می کنیم از درماندگی آموخته شده نشات می گیرد.
فقر،روابط بد زوجین،ترس از شکست،اعتیاد،افسردگی و انواع بیماری های روانی ناشی از این است که مردم فکر می کنند که نمی توانند بر سرنوشت و زندگی خودشان کنترل داشته باشند و آنها را تغییر بدهند.
برای تست این موضوع، آزمایش درماندگی آموخته شده بر روی تعدادی موش هم اجرا شد.
به دسته اول که درماندگی آموخته شده داشتند و دسته دوم که این درماندگی را نداشتند، سلولهای سرطانی تزریق شد. مشاهده شده بود که موشهای آزمایشگاهی دسته دوم، در دفع سلولهای سرطانی موفقتر بودند.
در انسانها، نیز این موضوع درماندگی آموخته شده ، خیلی موثر و قدرتمند خودش را نشان می دهد .به این شکل ،کسانی که حس میکنند روی زندگیشان کنترل مؤثری ندارند، بدنشان استعداد بیشتری برای بیمار شدن دارد.
در حالت کلی اگر احساس کنیم که کنترلی بر روی زندگی خودمان نداریم،دچار درماندگی آموخته شده خواهیم شد.
افراد چطور در دام "ناتوانی آموخته شده " می افتند؟
شاید خودمان هم آگاهی چندانی به این موضوع نداشته باشیم، اما درماندگی آموخته شده طیف وسیعی از افراد جامعه ما را درگیر کرده است. کافی است به تیترهای خبرگزاریها در طول روز نگاه کنیم. ما روی قریب به اتفاق اخبار و اتفاقاتی که میافتد هیچ تسلط و کنترلی نداریم. با این حال آموختهایم که اخبار را دنبال کنیم و حالتی منفعلانه نسبت به آن داشته باشیم.
مثلاً به تیتر یک خبرگزاری تنها در طول یک روز نگاه کنید:
- افزایش بهای نفت در پی انتشار گزارشها در مورد پایان معافیتهای نفتی ایران.
- پلیس 13 مظنون را در ارتباط با انفجارهای سریلانکا بازداشت کرد.
- شمار کشتهشدگان انفجارهای روز یکشنبه در سریلانکا به بیش از 200 تن رسیده است.
- منیر فرمانفرمائیان، نقاش ایرانی، درگذشت.
- 20 تپه باستانی لرستان بر اثر رانش زمین و سیل زیر آب رفت.
- بازداشت یکی از مدیران میراث فرهنگی و گردشگری استان تهران.
- رهبر یک گروه شبهنظامی مانع مهاجران در مرز آمریکا و مکزیک بازداشت شد.
- مبادلات تجاری کره جنوبی و ایران در 1397 به کمترین میزان از زمان توافق اتمی رسید.
همانطور که میبینید، ما روی تقریباً هیچکدام از این خبرها هیچ کنترل و تسلط و توانایی تغییر نداریم؛ اما با دنبال کردن اخبار، تنها درماندگی آموخته شده خودمان را تقویت میکنیم؛ بنابراین یک راه خوب برای فاصله گرفتن از این درماندگی، دنبال نکردن اخبار و دوری از چیزهای منفی است.
مثالهایی از این دست را در شبکههای اجتماعی زیاد میبینیم. پس اگر نتوانیم شبکههای اجتماعی را کنترل کنیم، اسیر درماندگی آموخته شده میشویم.
مثالهایی از "ناتوانی آموخته شده " :
مثالهای دیگر درماندگی آموخته شده در زندگی عبارتند از :
- مثلاً وقتی دچار ورشکستگیهای پی در پی میشویم.
- وقتی ایدههایمان توسط چند نفر رد میشود.
- وقتی در چند آزمون شکست میخوریم.
- وقتی در مورد ترک یک عادت چند بار شکست میخوریم.
- و …
در صورت نداشتن کنترل و ابتلا به درماندگی آموخته شده، احتمال دست زدن به راههای جایگزین زیاد است.
مثلاً:
- تقلب زیاد میشود. مثلاً بچهها وقتی به این باور میرسند که نمیتوانند موفق شوند، ناچار دست به تقلب میزنند.
- دزدی زیاد میشود. وقتی باور کنیم که نمیتوانیم پولدار شویم، احتمال اینکه دست به راههای فرعی مثل دزدی بزنیم بیشتر میشود.
- دروغ زیاد میشود. وقتی نتوانیم کارمان را با صداقت پیش ببریم و به این باور برسیم که کنترلی روی زندگی خود نداریم، ترجیح میدهیم دروغ بگوییم.
- پز دادن بیهوده، مبالغه و کلاهبرداری هم از جمله رفتارهای دیگری است که ممکن است در این شرایط انجام دهیم.
آیا " درماندگی آموخته شده " همیشه وجود دارد ؟
مثالهای نقض بسیار زیادی وجود دارد که نشان میدهد در صورت غلبه بر درماندگی آموخته شده، احتمال موفقیت به شدت زیاد میشود.
در حقیقت میزان موفقیت با میزان غلبه بر درماندگی آموخته شده، یک رابطه مستقیم دارد.
آلبرت انیشتین، اپرا وینفری، توماس ادیسون، لیونل مسی، لینکلن و والت دیزنی از جمله کسانی هستند که نه تنها اسیر درماندگی آموخته نشدند، بلکه با غلبه بر آن، از موفقترین افراد تاریخ شدند.
شاید هرکسی جای ادیسون بود و با این جمله مواجه میشد که : «خیلی احمقتر از آنی هستی که بتوانی موفق شوی!» دیگر قید موفقیت را میزد و برای همیشه افسرده میشد، اما ادیسون اسیر چنین تفکری نشد. نمونههای دیگری که در اینجا ذکر شد، هرکدام به نوبه خود در معرض خطر ابتلا به درماندگی آموخته شده بودند که آن را از سر گذراندند.
بنابراین درماندگی آموخته شده، اگرچه نیرومند است، اما مبارزه با آن امکان پذیر است.
ارتباط و تاثیر متقابل درماندگی آموخته شده و قانون جذب
همانطور که متوجه شدیم ، ما هم دقیقا شبیه همان فیل هایی هستیم که از ابتدای دوران کودکی خواسته یا ناخواسته بواسطه همین فرآیند “درماندگی های آموخته شده “ یکسری باورهای غلط و ضعیف در همه موارد در ناخودآگاه ما شکل می گیرد.
خوب معلوم است کسیکه باورش این است که من نمی توانم انسان ثروتمندی بشوم ، مطمئنا یک همچنین شخصی هیچوقت در زندگی دست به راه اندازی هیچ ایده بیزینسی نمی زند! هر ایده و خلاقیتی هم اگر چنانچه به ذهنش خطور کند ، فورا همین ضمیرناخودآگاه اش آن ایده را چنان با خاک یکسان می کند که این شخص دیگر هیچوقت به فکر هیچ خلاقیتی نمی افتد .
حال تصور کنید یک همچنین فردی با چه دوستانی در زندگی اش امرارمعاش و تعامل خواهد داشت ، مطمئنا با یکسری افرادی ضعیف تر از خودش که آنها هم کلکسیونی از “ناتوانی های آموخته شده ” هستند که هر وقت با همدیگر در جلسه ای یا یک میهمانی یا یک دورهمی جمع می شوند فقط و فقط آیه یاس و ناامیدی بین خودشان می خوانند .
حالا شما بگویید یک همچنین فردی با این مختصات و شرایطی که توصیف کردیم و یم همچنین دوستانی ، که از خودش صد پله داغونتر هستند ،آیا از این افراد برای انجام هیچ کار مثبت و بزرگی ،آبی گرم می شود؟
خوب دوست من ، عزیز من ، هموطن من ، استاد من …. این همان چیزیست که قانون جذب بهش می گوید ” جذب اتفاقات منفی”
روانشناسان به آن می گویند ” تاثیر محیط بر روی انسان”
مددکاران اجتماعی به آن می گویند ، تاثیرات متقابل المان های اجتماع
و …
حالا ما کاری به اسمش و عنوانش اصلا نداریم ، هر کسی هر چیزی می خواهد روی آن اسمگذاری کند
ولی آیا واقعا این چیزی که گفتیم واقعیت دارد یا نه ؟؟!!
اگر شما هم احساس می کنید که باورهای شما روی اقدامات ، رخدادهای زندگی ، کیفیت روابط ، و … تاثیر گذار است
طرفدار هر پارادایمی که می خواهی باشد، چه قانون جذب یا هر پارادایم دیگر ، فقط یادت باشه که باورهای شما روی زندگی اتان تاثیر گذار هستند
و حال که می دانید اکثر این باورهای ضعیف را خودمان ناخواسته یاد گرفته ایم پس باید بکری بحال تغییر این باور ها بنمایید
حرف یا توصیه آخر
حتما حتما
در اولین فرصت
آب دستتان است بگذارید زمین
و با مشورت یک استاد و مشاور مجرب ، سعی کنید باورهای ضعیف و تخریب کننده اتان را ، تغییر داده و بجای آنها یکسری باورهای قدرتمند و در مسیر اهداف و رویاهایتان را جایگزین نمایید
چنانچه علاقمند بودید، موسسه آموزشی آریال ، دوره و پکیج آموزشی ، تغییر باورها در 90 ثانیه یا مهندسی باورها را با همین منظور و برای دوستانی که علاقمند به تحقق اهدافشان با توجه به تغییر باورهایشان دارند ، را تهیه و تولید نموده است
علاقمندان می توانند برای تهیه این پکیج ارزشمند به قسمت ” پکیج های آموزشی همین سایت مراجعه نمایند
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.